خداوند اشک را آفرید تا سرزمین وداع آتش نگیرد........

 


 
  شاید واقعا کمتر کسی بتونه بفهمه 
 

وقتی با تموم وجودت عاشقی اما باید از همه ی این احساسات  خیلی ساده تر از عاشقیت

بگذری .چون فقط وفقط به فکر اونی . بخدا خیلی سخته نگاهتو برای همیشه ازش بدزدی چون

اونو دیگه نمیتونی بشناسی .آره واقعا حقیقت داره که وقتی عاشق شدی نباید اون

بدونه .خیلی سخته اونقدر سخت که چشماتم دیگه یاریت نمیده ،منم یکی از همون آدما دیگه

طاقتم تموم شده چند روز چند ساعت چند سال عاشق بمونم تا کی ؟ هیچ جوری از این موضوع

رها نمیشم .اشتباه من اینه که عاشق شدم؟ مگه من خودمو عاشق کردم . چرا اونی که

عاشقم کرد به فکر این نبود که یه روزی مثل الان این حق و دارم که با همه ی وجودم فریاد بزنم

بابا  پس تکلیف این همه علاقه چی میشه؟ جز اینه که مثل هربار به جای شکوه راهیه دیاری

کردمش که پر از دعای سلامتی و خوشبختیشه ؟ جز اینکه خنده های تصنعی مو  بهش تحویل

دادم که یه وقت وقت رفتن دلش نلرزه . یه وقت ناراحت نشه . یه وقت دلش نشکنه . مثل

هربار . نگاه سردمو به زمین خدا میدوزم و حالا توی تنهایی خودم این حق و پیدا کردم با تموم

وجودم گریه کنم ولی دیگه چه فایده وقتی هیچ وقت نتونستم بهش بگم پس حق من چی؟ من

از این گریه های یواشکی خسته شدم . چرا نباید بدونه چی به سره دلم اومده؟ مثل همیشه

دلم به چشمام و چشمام به فکرم .همه به همه دستور میدن پسر صبور باش گذشت کن . این

وسط فقط روحمه که دیگه جونی نداره . و من شرمنده ی چشمام .شرمنده ی دلی که هربار از

طرف یکی شکسته .. من چی دارم که از خودم دفاع کنم. جز اینکه سکوت کنم چون

عاشقم؟یعنی ارزش و عدالت عشق انقدر کمه؟

 

این هم یه واقعیت کثیف از زندگی آدمها

واقعیت زندگی

عالم و آدم همه محتاج عشق زندگی بی عشق رنج و عذابه

 
                  Taranehha groups 
هر که  رفت ....
 
پاره ای از دل ما را باخود برد ....
 
اما اوکه با ماست ....
 
اوکه نرفته است ....
 
از اوبپرسید ....
 
که چه میکند با دل ما
 

 

 
معنی دوستت دارم یعنی چه؟
 
( د ) : داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند .
 
( و ) : وابسته ی تپش های قلب عاشقت هستم که به روح ساکن من حیات می بخشد .
 
( س ) : سرسپرده ی برق نگاه توام ، لحظه ای که مرا در آغوش گرمت میهمان کنی .
 
( ت ) : تک ستاره ی شبهای بی فانوسم شدی روزی که از خدا تکه ای نور طلب کردم .
 
( ت ) : تپش های قلبم در گرو عشق توست که در رگهای زندگیم جاریست .
 
( د ) : دوری از تو را باور ندارم ، حتی در رویا ، که من ذره ای از وجود عاشقت گشته ام .
 
( ا ) : آرام دل بیقرار و عاشقم در چشمان روشن تو موج می زند ، وقتی به دریای نا آرام اشکهایم می نگری .
 
( ر ) : راز مرگ دلتنگی هایم ، روزیست که دستان گرم تو پناه دستان سرد و بی نصیبم باشد .
 
( م ) : مهتاب می سوزد ، تا ابد ، در آتش عشقت . که درد را به جان خریده است در بازار عاشقی



 
 
فکر میکنید از شش میلیارد انسان
روی کره ی زمین چند نفر معنی دوست داشتن را می دونند

دفتر روزگار من با رفتنت بسته شده .......حلال کنید؟؟!!

 

 

قلب من امشب دگر شوری ندارد


دست من در دست تو جایی ندارد


عشق من خفته است دربالین سردت


چشم زیبایت دگر نوری ندارد


نگاهت در نگاهم لحظه ای نیست


سکوت
قلب تو لطفی ندارد


دلم میخواست در خلوت بمیرم


زبان تلخ تو حرفی ندار
د


چرا دیگر کلامت آشنا نیست


کلام مست تو مستی ندارد


چرا دیگر نمیآیی سراغم؟


لبان گرم تو
رنگی ندارد


چرا در حلقة چشمت وفا نیست


دل
خونین تو رحمی ندارد


چرا با مرگ گشتی تو همآغوش


تن یخ بسته ام یاری ندار د


بیا ای یار بیرحم و دل آزار


دلم بی تو دگر لطفی ندارد


بیا من گشته ام بیمارو بیجان


چراغ خانه ام
سویی ندارد


بیا گر تو نیایی من تباهم


خریدار نگاهت جان ندارد

              
                 بیا... 

 

اگه دیگه مارو ندیدین حلالمون کنین

یا حق

عاشقی پایان زندگیست

« عشق ورزیدن خطاست
 
حاصلش دیوانگی ست
 
عشق ها بازیچه اند
 
عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند
 
عشق کو ؟!
 
              عاشق کجاست ؟!
 
                                  معشوق کیست ؟!
 
حبس نفس است که عشقش خوانده اند
 
آنکه می میرد
 
زشوق دیدن امروزها
 
وآنکه می سوزد
 
زبرق چشم عالم سوزها
 
گر بیاید دلبر تازه تری
 
عشق عالم سوز خاموش می شود
 
چهره ما هم
 
               فراموش می شود . »

عشقو ببین چه می کنه!!!....

Hand-made Ivory Beaded Lily
 

در مراسم یاد بود زندگانی ٬ واقعیات گریه می کنند ٬ حقایق ماتم می گیرند ورویاها می رقصند ...

ما صدای دیگران را با گوشهایمان می شنویم ولی صدای خودمان را با گلو ... گوشهایمان را بادست می توانیم بگیریم ولی گلویمان را نمی توانیم ...

((...نقش ونگاری بافته شده برزمینه هیچ وپوچ بود٬ همچون خط سیاه مرکبی که من براین کاغذ می نگرم وصفحه ها را یکی پس ازدیگری با آن پرمی کنم ٬ با همه خط خوردگیها وپس وپیش رفتن ها ولکه ها وجاماندگیها ٬ خطی که گاهی گردیهایی را تسبیح وار،به رشته می کشد ٬ گاه نشانه های کوچکی را نقطه وار ورق میزند٬ گاهی راه رفته را بر می گردد وگاه به دو بخش می شود٬ گاه تکه های جمله ای را جمع میکند وبربستری ازبرگ یا ابر می نشاند٬ خطی که گه گاه می ایستد٬ سپس دوباره به خود می پیچد ومی دود ٬ پیش می رود وواپسین خوشه واژه ها وپندارهاورویاهارا دربرمیگیرد وبه پایان می رساند ...))

هیچ می دانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم ؟
 زان که بر این پرده ی تاریک این خاموشی نزدیک
 آنچه می خواهم نمی بینم
و آنچه می بینم نمی خواهم
من بی قرار عشقم
       از جونو دل نوشتم
            خونه خراب این دل
                 این بود سرنوشتم
                      من با تو سبزه زارم
                                 بی تو در انتظارم
                                    جونـمـو قـربــو ن میدم
                                                دست تو می سپارم ....
کسی رو برای دوستی انتخاب کن که دلش آنقدر بزرگ باشه که نخوای برای
جا شدن تو دلش خودتو کوچیک کنی !
جلوی من قدم بر ندار،
شاید نتونم دنبالت بیام.
پشت سرم راه نرو،
شاید نتونم رهرو خوبی باشم.
کنارم راه بیا و دوستم باش.
((مسافر))
از عذاب جاده خسته نرسیده و رسیده
آهی از سر رسیدن نکشیده و کشیده
غم سر گردونامو با تو صادقانه گفتم
اسمی که اسم شبم بود با تو عاشقانه گفتم
با تنم زخمی اگه بود بی رمغ بود اگه پاهام
تازه تازه با تو گفتم اگه کهنه بود دردام
 
منه سرگردون ساده تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم
 
تو تموم طول جاده که افق برابرم بود
شوق تو راه توشه من اسم تو همسفرم بود
منه دل شیشه ای هر جا هر شکستن که شکستم
زیر کوه بار غصه هر نشستن که نشستم
عشق تو از خاطرم برد که نهیفمو پیاده
تو رو فریاد زدمو باز خون شدم تو رگ جاده
 
منه سرگردون ساده تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم
 
نیزه نم باد شرجی وسط دشت تابستون
تازیانه های رگبار توی چله زمستون
نتونستن نتونستن جلوی منو بگیرن
از من خسته ی خسته شوق رفتن و بگیرن
حالا که رسیدم اینجا پر غصه برا گفتن
پر نیاز تو برای آه کشیدن و شنوفتن
 
منه سرگردون ساده تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم
 
تو رو با خودم غریبه از خودم جدا می بینم
خودمو پر از ترانه تو رو بی صدا می بینم
 
منه سرگردون ساده تو رو صادق می دونستم
این برام شکسته اما تو رو عاشق می دونستم
 
اون همیشه با محبت برای من دیگه نیستی
نگو صادقی یه عشقت آخه چشمات می گه نیستی
 
آسمـان را ستـاره زیـبـا می کند
 بـاغـچـه را گـل
چـشـم را اشـک
قـلـب را عـشـق
امـا تـو هـمـه چـیـز را !!
دیگر هیچ

و خداوند عشق را آفرید......

 
 
بدون شرح:
 
Join  Taranehha

 
Join Taranehha
 
Join Taranehha

 
Join Taranehha
 
  Join Taranehha
Join Taranehha

 
Join Taranehha

و باز هم عشق..........

Hand-made Ivory Beaded Lily

 سلام دوستان

 
چه آماده باشی چه نباشی روزی همه چیزبه پایان میرسد.
ذیگر خورشیدی طلوع نخواهد کرد و روزها ساعات و دقایقی وجود نخواهد داشت.
همه چیزهایی را که جمع کرده ای خواه  ارزشمند باشد یا فراموش شده به دیگری منتقل خواهد شد.
ثروت شهرت و پیروزی موقتی  تو محو خواهد گردید.آنچه تصاحب کرده ای دیگر اهمیت نخواهد داشت.
کینه ها خشم ها شکستها حسادتهای تو سرانجام ناپدید خواهد شد.
امیدها رویاها ونقشه ها و فهرست برنامه هایت جملگی تمام خواهد شد.پیروزیها و شکستهایی که روزگاری بسیار مهم به نظر میرسیدند رنگ خواهند باخت و بتدریج محو خواهد شد.
اهمیت نخواهد داشت که از کدام مکان امده ای یا در کدام سمت جاده زندگی میکردی .
آنچه اهمیت دارد چیزی نیست که آنرا خریداری کنی ،بلکه چیزی است که خودت بنیان مینهی.
چیزی نیست که بدست می آوری، بلکه چیزی است که به دیگران می بخشی.
آنچه اهمیت خواهد داشت  موفقیت تونیست، بلکه اهمیت و معنای وجودی توست.
آنچه اهمیت خواهد داشت چیزی نیست که تو آموخته ای، بلکه چیزی است که به دیگران آموزش داده ای.
آنچه مهم خواهد بود لیاقت و توانایی ظاهری تو نیست ،بلکه شخصیت و ماهیت درونی توست.
آنچه اهمیت خواهد داشت تعداد افرادی نیست که تو میشناسی، بلکه به همان تعداد افرادی است که وقتی از میان ،نها رفتی کمبود وجودت  را حس کنند.
آنچه اهمیت خواهد داشت خاطرات تو نیست ،بلکه خاطرات آنانی است که به وجودت عشق می ورزیدند.
انچه اهمیت خواهد داشت این است که در چه مدتی ،توسط چه کسی و برای چه چیزی در یاد و خاطره ها زنده خواهی شد.../
 
شاد باشید و کلی اروووم

خدایا به امید تو ...

 

 سلام: امیدوارم که حالتون خوب باشه

همیشه میگن هر وقت دلت می گیره و کسی را هم نداری که باهاش حرف بزنی حرفاتو بنویس شاید اینجوری ارام بشی و یه ذره از غصه هات کم بشه.حالا من هم همین کار را می کنم اما نوشتن هم سخته .راستش مشکل اصلی اینه که اینقدر دلم گرفته واحساس بدی دارم که نمی دانم از کجا باید شروع کنم و چی بنویسم . حتی این روزها دیگه با خدا هم نمی تونم مثل سابق درددل کنم.انگار برای خدا هم مهم نیست وبه حرفام گوش نمی ده ولی قبلا که با خدا درددل میکردم خیلی اروم می شدم و احساس می کردم که خدا منو درک میکنه و به حرفم گوش میده .برا همین همیشه حس غرور میکردم که خدا منو دوست داره و به حرفام گوش میده اما نمی دونم برای چی خدا دیگه به حرفام گوش نمی ده ودیگه به درد دلم گوش نمی ده . نمی دونم شاید هم باهام قهر کرده و شاید هم ....
چقدر خوب بود وقتی که با خدا حرف می زدم و اون به حرفام گوش میداد حس میکردم براش مهمم ... حتی ان مواقع دلم می خواست فریاد بزنم وبگم که خدا چقدر من را دوست دارده و چقدر عاشق منه همونطور که من دوستش دارم . ولی الان احساس می کنم که دیگه خدا هم منو دوست نداره یعنی دیگه حوصله نداره که به حرفام گوش بده. نمی دانم چرا؟ شاید اینکه غرق گناهم یا اینکه اونقدر شکایت این دنیا و مردمش را کردم که دیگه این حرفا براش عادی شده و دیگه دلش نمی خواد به حرفام گوش بده.
اخه مگه نمیگن خدا از بنده هاش رو برنمیگردونه پس چرا دیگه هوای منو نداره . چرا وقتی ازش کمک میخوام دیگه کمکم نمی کنه ؟ چرا منو تنها گذاشته ؟ و هزار چرای بی جواب دیگه...
هر روز پشت پنجره موقع غروب دلم بدجوری میگیره..... از خودم میپرسم چرا دیگه صدام رو نمیشنوه ؟ چرا دیگه باهام حرف نمیزنه ؟ چرا با من اشتی نمیکنه؟ چرا....
خدایا فقط یه فرصت ...فقط یه فرصته دیگه ازت میخوام
***********************