گریه نمی کنم

گریه



گریه نمی کنم نه اینکه سنگم , گریه غرورمو بهم میزنه



مرد برای هضم دلتنگیاش , گریه نمیکنه قدم میزنه



گریه نمی کنم نه اینکه خوبم , نه اینکه دردی نیست نه اینکه شادم



یه اتفاق نصفه نیمه ام که , یهو میون زندگی افتادم



یه ماجرای تلخ ناگزیرم , یه کهکشونم ولی بی ستاره



یه قهوه که هر چی شکر بریزی , بازم همون تلخی ناب و داره



اگه یکی باشه منو بفهمه , براش غرورمو بهم میزنم



گریه که سهله زیره چتر شونش , تا آخر دنیا قدم میزنم

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا جمالی(ابلیس2) پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ب.ظ

سلام آقا محمدحسین. امیدوارم حالتون خوب باشه . من اکثر مطابتون رو خوندم و خداییش خیلی زیبا می نویسید. امیدوارم همیشه موفق باشید و به همه اهدافی که دارید برسید.

سوتا پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ب.ظ

خیییییییییییییلی خوبه ادامه بده خیلیوبلاگت قشنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد